با عشق، لطفی (روزنامه شرق)
20
آوریل

با عشق، لطفی (روزنامه شرق)

با عشق، لطفی

 

امروز به خودم مرخصی دادم. لازم داشتم؛ یعنی نمی‏توانستم در غرفة کتاب خورشید حضور داشته باشم. یعنی نمی‏توانستم پاسخگوی مراجعه‏کنندگان به بیست و هفتمین نمایشگاه بین‏المللی کتاب تهران باشم. حضور امسال آش دهان‏سوزی نیست، یعنی کتاب جدید و شور و شوق گذشته را ندارم. به غير از این لازم داشتم کمی با خودم باشم، و به دفتر پناه بردم.

 

دیروز جمعه دوازدهم اردیبهشت نود و سه و روز معلم، بعدازظهر از دوست عزیزم ناصر ایزدی خبر را شنیدم و خود او هم دوماهی پیگیر دیداری بود که نشد. شرایط خروج از نمایشگاه را نداشتم. هوای سالن سنگین بود، چندین بار به فضای بازِ بیرون رفتم، در جاهای کم‏جمعیت قدم زدم، به آسمان نگاه کردم و دوباره قدم زدم، در بیرون هم هوا سنگین بود. حالم خوب نشد.

شب زیرنویس اخبار تلویزیون نوشت – درگذشت استاد محمدرضا لطفی…. همسرم مات به من نگاه کرد، تازه متوجه دلیل حال و روزم شد.

به اعتراض گفت چرا نگفتی، و دخترم که عکسی از دوران کودکی خود را در آغوش استاد لطفی دارد، با اعتراض و سوال‏های پی‏درپی ناراحتی خود را بروز داد.

 

امروز به خودم مرخصی دادم، بعدازظهر زودتر به خانه رفتم. همسرم ‏گفت که چقدر دلنازک شده است، هفتة گذشته برای مادری جوان و هنرمند تئاتر که از دست رفته، چند روز پیش برای همکلاسی دخترم که پدرش در تصادف از دست رفته و امروز برای استاد لطفی مفصّل گریسته است. البته با او موافق بودم تمام این اتفاق‏های ناگوار گریستن دارد.

این مقدمه بلند را لازم داشتم تا بتوانم بنویسم. لطفی آموزگار بزرگی بوده و خواهد بود. حتی تأکید بر ملاقات‏ممنوع هم آموزش بود و از اراده‏ای می‏گفت که نمی‏خواهد خدشه‏ای به تصویر آن آموزگار فرهنگ وارد شود.

دوستان و شاگردانش همان تصویر لطفی را که در خاطر دارند نگه دارند. تا شاید همان تصویر و صدای ثبت‏شده چراغ راهشان باشد. به موقع گوشزد کند و به موقع مهربان باشد.

دورة هفت‏سالة همکاری نزدیک با استاد لطفی کارنامه ای دارد:

تولید هفت کتابِ سالِ شیدا، بازتولید آثار موسیقی آوای شیدا، که پس از مراجعت  و حضور دائم استاد در ایران، و تحویل دفتر آوای شیدا، با موجودی کتاب‏ها و آثار موسیقی، سرانجام گرفت.

حکایت این دوره، از او به یک اشاره، از من به سر دویدن بود. تلاشی بود برای تحقق هدف استاد محمدرضا لطفی با تمام فراز و فرودهای آن.

و تنها چیزی که مرا سرمست می‏کرد و به پیش می‏راند، واژه‏ای بود که در تمام یادداشت‏ها و نامه‏ها می‏نوشت و می‏فرستاد؛ با عشق، لطفی.

شنبه سیزدهم اردیبهشت ماه نود و سه

مسعود کازری

مدیرمسئول انتشارات کتاب خورشید

روزنامة شرق- چهارشنبه 17 اردیبهشت 1393

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پیشنهاد لحظه ای برای شما