معرفی کتاب پاریس جشن بیکران در روزنامه فرهیختگان
21
آوریل

معرفی کتاب پاریس جشن بیکران در روزنامه فرهیختگان

کتاب خورشید:
بهادر چاقری/ روزنامه فرهیختگان
ارنست همینگوی، در سال ۱۹۵۰ میلادی، برای یکی از دوستانش نوشت: «اگر بخت یارت بوده باشد تا در جوانی در پاریس زندگی کنی، باقی عمرت را هرجا که بگذرانی، با تو خواهد بود؛ چون پاریس، جشنی است بیکران.» و شاید همین، باعث شد که او چند سال بعد شروع به نوشتن کتابی تازه کند؛ «پاریس، جشن بیکران»، که در ایران هم با ترجمه فرهاد غبرایی توسط انتشارات کتاب خورشید منتشر شده است.
همینگوی در سال‌های جوانی‌اش، وقتی سردبیر نشریه‌ای در شیکاگو بود و نظرش این بود که «در آمریکا، چیزی اتفاق نمی‌افتد»، به پیشنهاد دوست و الگوی آن دوران نویسندگی‌اش، شروود اندرسن، راهی پاریس شد. در دهه‌ ۱۹۲۰ میلادی، در شهر پاریس، چیزی در حال شکل‌گیری بود که بعدها به جشن مشترک هنرمندها – به‌ویژه نویسنده‌ها- معروف شد. در آن زمان خیلی از نویسنده‌های تازه‌کار به پاریس می‌رفتند. مهم‌ترین دلیل این امر سبک زندگی پاریسی و به‌ویژه ارزان بودن زندگی در این شهر بود؛ شهری که به قول هنری جیمز حتی هوایش هم بوی هنر می‌داد. برای کسی مثل همینگوی، که دلبسته جایی و کسی نبود، دوری از وطن کار سختی نبود. به‌ویژه فضای بسته‌ آن روزهای نشریات در آمریکا و انگلیس، شرایط را برای مهاجرت و تبعید خودخواسته‌ خیلی از نویسنده‌ها به اروپا فراهم می‌کرد.
درون‌مایه‌ این خاطرات، آغاز کشف است برای جوانی که رویای نوشتن دارد، در خیابان و کافه‌های شهر پرسه می‌زند و جریان زندگی را به تصویر می‌کشد. همینگوی بین سال‌های ۱۹۵۷ تا بهار ۱۹۶۰، با فاصله، خاطرات آن دوران از زندگی‌اش را در 20بخش به تصویر کشیده است و دورانی را باز‌گو می‌کند که در آن بسیار فرودست بود و سخت شیفته هنر؛ هرچند که هرکاری می‌کرد تا شبیه هنرمند‌ها نباشد.
صرف نقل خاطرات نیست که همینگوی را به نوشتن واداشته است. او وقتی «پاریس، جشن بیکران» را می‌نوشت، به نوعی افسردگی دچار بود. انگیزه و منظورش از نوشتن این خاطرات تنها چند سال قبل از مرگ خود‌خواسته‌اش، یادآوری امید برای زندگی و مهم‌تر از آن بازگرداندن روحیه و اعتمادبه‌نفس جوانی‌اش بود. برای همین از جدایی با همسر اولش، هدلی، یا دوره‌ای که برای پول درآوردن، حریف تمرینی مشت‌زنی بود، حرفی به میان نیاورده است. همینگوی هرکدام از این 20 بخش را مثل یک داستان کوتاه، با نثری روان نوشته است. این داستان‌ها با زاویه‌دید اول‌شخص روایت می‌شوند و راوی آشنایی با افراد و مکان‌هایی هستند که روزگاری همینگوی جوان آنها را زیسته بوده؛ جوانی که برای نوشتن راهی پاریس شده بوده، شهری که به قول خودش بهترین جا برای کسی است که دوست دارد بعد از نوشتن به آن فکر نکند.
همینگوی در این کتاب، با دقت به جزئیات و نگاهی که خاص خود اوست، همه‌چیز را طوری توصیف می‌کند که انگار تا قبل از آن کسی به وجودش پی نبرده بوده است. او مواد و مصالح لازم را از زندگی واقعی‌اش بیرون کشیده و با طرح و پیرنگی جذاب در کنار هم چیده و وقایع، وضعیت‌ها و موقعیت‌های گوناگون را طوری گزینش کرده تا خواننده با این داستان‌ها و آدم‌هایش همذات‌پنداری بیشتری کند.
نویسنده‌هایی مثل همینگوی، که موضوع داستان‌های خود را از زندگی واقعی و تجربه‌های زیسته‌شان می‌گرفتند، آثارشان با واقعیت‌های زندگی همخوانی بیشتری دارد و قابل‌لمس‌تر است. این نوع داستان‌ها را نمی‌توان تعریف کرد، آنها را فقط باید خواند تا از حقیقت و اصالت‌شان آگاه شد.
ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پیشنهاد لحظه ای برای شما