بررسی کتاب موی بافته در نشریه جهان کتاب
21
آوریل

بررسی کتاب موی بافته در نشریه جهان کتاب

تعریضی بر اندیشۀ فمینیستی

محمد زین‌الدینی

موی بافته. لَتیسیا کلمبانی. ترجمهٔ کتایون شادمهر. تهران: کتاب خورشید، 1399. 198 ص. 400000 ریال.

مشهور است که واژۀ فمینیسم نخستین بار توسط الکساندر دوما مطرح شده است که منظور او از کاربرد آن اشاره به زنانی بوده که رفتاری مردانه دارند، ولی به‌تدریج، این اصطلاح، به عنوانی برای جنبش‌های اعتراضی به نابرابری حقوق زنان بدل شد.

با گسترش جنبش‌های فمینیسمی، زنان زیادی نیز به اندیشیدن و نوشتن دربارۀ این جریان اجتماعی، فرهنگی و البته گاه سیاسی مشغول شدند. جورج ریتزر حاصل این جریان فکری را از سه جهت متکی به زنان می‌داند: «نخست آن‌که، موضوع عمدۀ تحقیق و نقطۀ شروع همۀ بررسی‌هایش، موقعیت‌ها و تجربه‌های زنان در جامعه است. دوم آن‌که، این نظریه زنان را به‌عنوان موضوع‌هایی کانونی در فراگرد تحقیق در نظر می‌گیرد؛ یعنی درصدد آن است که جهان را از دیدگاه‌های متمایز زنان در جهان اجتماعی نگاه کند. سوم این‌که، نظریۀ فمینیستی دیدگاه انتقادی و فعالانه‌ای به سود زنان دارد و در پی آن است که جهان بهتری را برای زنان بسازد که به نظر آنها، بدین‎‌ترتیب جهان برای بشریت نیز بهتر خواهد شد.»

در این بین، مشهورترین اثر سیمون دوبووار، جنس دوم، را می‌توان جامع‌ترین نگاشته در ارتباط با اندیشۀ فمینیستی دانست. دوبووار با انتشار این کتاب تأثیر فراوانی در بنیان این جریان فکری گذاشته است. او معتقد بود که «زنْ زن به دنیا نمی‌آید بلکه او را به زن تبدیل می‌کنند؛ یعنی طرح و شکلی که زندگی اجتماعی در پیش پای او قرار می‌دهد، او را موجودی ضعیف‌تر و در حقیقت جنس دوم می‌کند. رؤیای دوبووار در جنس دوم، رسیدن به‌ شکلی از آگاهی و آزادی است که در آن، زنان بتوانند هویت خویش را بازشناسند.»

همچنین، جنس دوم را می‌توان جدّی‌ترین و جامع‌ترین مطالعه پیرامون شرایط زیستِ زنانه در جهان انسانی دانست. کتابی دوجلدی که با همۀ جامعیّتش باز هم به دلیل محدودیت‌های ناگزیری که هر اندیشمندی بدان دچار می‌شود، مبتنی است بر زمان و مکان پدید آمدنش و تأکید یک‌سویه بر تمامیّتِ آن می‌تواند مسیر اندیشۀ فمینیستی را دچار خطاهای جبران‌ناپذیری کند.

بر این اساس، می‌توان کتاب‌هایی همچون موی بافته را در راستا و البته تکمله‌ای بر این جریان دانست. نویسندۀ این اثر، به‌درستی به ارائۀ نگرشی عملیاتی و منطبق بر شرایط متفاوت زنان، در فرهنگ‌ها و جوامع مختلف برای احقاق حقوق ازدست‌رفتۀ آن‌ها می‌پردازد.

سه زن در سه نقطه از جهان در شرایطی کاملاً متفاوت، در تلاش‌اند تا دنیایشان را جایی عادلانه‌تر برای زیستن کنند. اسمیتا زنی ساکن روستای بدلاپور هند است، روستایی که ساکنانش از کمترین امکانات بهداشتی همچون لوله‌کشی فاضلاب و دستشویی محروم هستند. او متعلّق است به کاست نجس‌ها. در آیین هندو «افراد عضو در رتبه‌های مختلف، حقّ گذر به رتبه‌های دیگر را ندارند» و اسمیتا از طبقه‌ای اجتماعی‌ است که «برای آمیختن با دیگران نجس محسوب می‌شوند، تفاله‌هایی بی‌ارزش که مراقب‌اند قاطی نشوند، همان‌طور که دانهٔ خوب را از علف هرز جدا می‌کنند.». شغل او جمع‌آوری مدفوع دیگران است. در روستایی که حتی توالت وجود ندارد، نجس‌ها موظف‌اند چاله‌هایی را که در خانه‌ها به‌عنوان دستشویی استفاده می‌شوند، هر روز با دست خالی کنند! اما اسمیتا رؤیایی در سر دارد. می‌خواهد که دختر کوچکش، دالیت، راه او را ادامه ندهد و مدفوع‌جمع‌کن نشود. می‌خواهد دخترش به مدرسه برود و برای تحقّق این رؤیا، از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کند.

جولیا، دختری جوان، ساکن سیسیل، دیگر قهرمان موی بافته است. پدر خانواده، مدیر یک آتلیۀ تولید کلاه‌گیس است، شغلی به‌ارث‌رسیده از نسلی به نسل دیگر. این نوع خاص و منحصربه‌فرد کلاه‌گیس، از موی طبیعی تولید می‌شود و با شیوه‌ای خاص و بر اساس سفارش مشتری‌ها، رنگ می‌شود. جولیا در شانزده‌سالگی درس را رها می‌کند؛ اگرچه در مدرسه دانش‌آموز موفقی است؛ اما به شوق آموختن سنّت خانوادگی، نزد پدرش مشغول به کار می‌شود و البته تنها سرگرمی‌اش به‌جز کار، کتاب خواندن است. جولیا اکنون بیست‌ساله است و همه‌چیز ظاهراً خوب پیش می‌رود تا این‌که دو اتفاق می‌افتد: پدر در اثر حادثه‌ای به کما می‌رود و جولیا درگیر عشقی هنجارشکن به مردی سیک‌مذهب می‌شود، مردی که از کشمیر به ایتالیا مهاجرت کرده و در مزارع زیتون مشغول به کار شده است.

اگرچه داستان زندگی دو قهرمان داستان در جوامعی تا حد زیادی پایبند به سنّت‌ها می‌گذرد، اما سارا، سومین شخصیت اصلی داستان، زنی در آستانۀ میان‌سالی و ساکن مونترال کانادا است. او وکیل است و نفر دوم یک مجموعۀ بزرگ حقوقی، سه فرزند دارد، دو بار ازدواج کرده و طلاق گرفته و تمامی موانع ناگفته و نامرئی برابرِ موفقیت‌های کاری برای زنان را شکسته است. زندگی‌اش شبیه به زنان موفقی است که مدام در رسانه‌های جهان سرمایه‌داری تبلیغ می‌شود، زنانی شیک‌پوش و موفق که مدام در حال لبخند زدن رو به دوربین هستند و زیستِ زنانه‌شان، چیزی جز تلاش بی‌وقفه‌ای برای رقابت با مردان نیست. او در این رقابت یاد گرفته که «وقتی بین کوسه‌ها شنا می‌کنی، بهتر است خونریزی نکنی.»

اگر سیمون دوبووار از درون تاریخ، اسطوره‌ها و سنّت‌های غربی نشانگان ستمی تاریخی بر زنان را جست‌وجو می‌کند، لَتیسیا کلمبانی خود از برخی سنّت‌های زن‌ستیز مشرق‌زمین می‌گوید و یکی از زنان داستانش می‌خواهد با اتکای ایمانش به برخی دیگر از سنّت‌ها، موانع مقابل تحقق رؤیایش را پشت سر بگذارد.

برای نمونه، در بخشی از کتاب جنس دوم، دوبووار تأکید می‌کند که ایدئولوژی مسیحیت در ستمکاری بر زنان سهم گزافی داشته است: «زن چنان تعیین شده که زیر سلطۀ مرد زندگی کند و از جانب رهبرش هیچ قدرتی به او داده نشده است. به همین جهت، کلیسا هیچ‌گونه نظام زناشویی را نمی‌پذیرد مگر نظامِ جهیزی را که ناتوانی و بی‌قدرت شدن زن را به ‌همراه دارد.» درمقابل، کلمبانی در بخش‌هایی از رمانش، به توصیف نظام فکری مذهب سیک می‌پردازد، آن هم از زبان مردی که یکی از زنان داستان دلباخته‌اش شده است: «مذهب سیک معتقد است که یک زن همان روح یک مرد را دارد و با هر دو جنس برابر رفتار می‌کند. زن‌ها می‌توانند سرودهای روحانی را در معبد با صدای بلند بخوانند و هنگامِ تمام مراسم مثل غسل تعمید خدمت کنند. آنها باید به‌واسطۀ نقش‌شان در خانواده و جامعه مورد احترام و تکریم باشند. یک سیک باید به زن دیگری مثل خواهر یا مادر و به دختر دیگری مثل دختر خودش نگاه کند. نشانۀ بارز این برابری‌ها نام‌های سیک‌هاست که مختلط است و برای زن‌ها و مردها یکسان استفاده می‌شود.»

اگر دوبووار به قول فرانسوا پولن دو لابار (1647-1723)، نویسندۀ فمینیست فرانسوی، اتکا می‌کند که «هرچه مردان دربارۀ زنان نوشته‌اند باید نامطمئن باشد، زیرا مردان در آن واحد هم داورند و هم طرف دعوا»، دیگر قهرمان موی بافته اتفاقاً به اتکای حمایت و عشق یک مرد، می‌تواند در برابر نگاه‌های بدبین نزدیکان نسبت به اقدامات جسورانه‌اش، بایستد و مانع از فرو پاشیدن زندگی خانوادگی و ورشکستگی شغلِ اجدادی‌‌اش شود.

سومین زن داستان نیز که توانسته از تمام موانع بر سر راه رقابت با مردان بگذرد و همان «سقف شیشه‌ای» مورد توجه در اندیشۀ فمینیستی را بشکند؛ به‌یک‌باره و پس از بروز پیشامدی تلخ، متوجه می‌شود زندگی‌اش تماماً وقف تحققّ الگوهای برساخته توسط نظام سرمایه‌داری برای زنان شده و آنچه تجربه نکرده، لذّتِ زیستی زنانه بوده است. درکی جدید از زندگی برای زنی که حالا تصمیم‌هایی جدید برای ادامۀ راه دارد. «او یاد خواهد گرفت طور دیگری زندگی کند، او از وجود فرزندانش لذّت خواهد بُرد، برای نمایش‌ها و کارناوال‌های آخر سال مرخصی خواهد گرفت. او دیگر حتی یکی از تولدهایشان را از دست نخواهد داد. آنها را به تعطیلات خواهد بُرد و … او دیگر زنی دو‌نیمه‌شده نخواهد بود.»

در واقع، باید مسیری را که لَتیسیا کلمبانی در نوشتن رمان موی بافته طی می‌کند، همان خواستۀ سیمون دوبووار از ادبیات دانست: «ادبیات زمانی معنا و شایستگی خود را می‌یابد که مورد خطابش افرادی باشند که خود را به طرح‌هایی ملزم کرده باشند. وقتی معنا می‌یابد که به آن‌ها کمک کند که به سوی افق‌های گسترده‌تری پیش بروند؛ ادبیات باید جزئی از جنبش تعالی انسانی شود.»

اما فارغ از تحلیل مضمونی رمانِ موی بافته، اشاره به دو نقطۀ قوت دیگر این اثر ضروری است: یکی مهارت نویسنده است در روایت داستانی پرکشش از شرایط زندگی سه زن، که چگونه و با هنرمندی هرچه‌تمام‌تر روایت این سه زن از سه گوشۀ از جهان را در یک نقطه به یکدیگر گره می‌زند که آن‌ها «به‌واسطهٔ موهایشان به هم مرتبط شده‌اند، همچون توری بزرگ از جان‌ها». از سوی دیگر می‌توان این اثر را بدیلی اندیشه‌مندانه دانست برای جریان آثار زرد و عامیانه‌ای که در چند سال اخیر بازار کتاب را به تسخیر خود درآورده‌اند. جریانی که با ادّعای انگیزشی بودن، از آب گل‌آلود نارضایتی و گاه افسردگی زن طبقۀ متوسط، ماهی کسب‌وکار پررونق خود را می‌گیرد. کسب‌وکاری که در اغلب موارد، مروّج همان برساخت‌های الگوی نظام سرمایه‌داری برای زندگی زنان است. درحالی‌که موی بافته روایتی است در جهت ترویج خودباوری زنانه، منعطف با شرایط و موانع واقعی تجربهٔ زیستهٔ زنان در فرهنگ‌ها و جوامع مختلف. «به آن‌هایی که دوست می‌دارند، به دنیا می‌آورند و امید دارند، هزاران بار می‌افتند و دوباره برمی‌خیزند، کسانی که زیر فشار خم می‌شوند، اما تسلیم نمی‌شوند. من مبارزهٔ آن‌ها را می‌شناسم، در اشک‌ها و شادی‌هایشان سهیم هستم. هر یک از آن‌ها کمی از خودِ من است.»

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پیشنهاد لحظه ای برای شما