فروشگاه اینترنتی انتشارات کتاب خورشید » نقد و بررسی کتاب «تابلویی که هرگز نقاشی نشد» از ماسیمو بیزوتی
تابلویی که هرگز نقاشی نشد | پاتریک معلم و نقاشی است که وسواس رسیدن به کمال داردی برد. او از سندرمیرنج میبرد, که باعث میشود نتواند تابلوهایش را تمام کند و از آنها لذت ببرد.
پاتریک مدام تصور میکند هر کدام از تابلوهایش باید صحنه بعدی تابلوی قبلی باشند و این فرضیات آرامش را از او میگیرد. او تصمیم میگیرد شهر را رم را ترک کند و به ونیز برود, شاید بتواند زندگی خود را مجددا ساماندهی کند. پاتریک قبل از عزیمتش , به اتاق زیر شیروانی میرود تا برای آخرین بار به پرتره زنی که دوستش دارد نگاهی بیاندازد. وقتی بوم را پیدا میکند, متوجه میشود که خالی است. انگار زن تابلوی نقاشی را ترک کرده و فقط پس زمینه آن را باقی گذاشته است. همانطور که قبلا پاتریک را ترک کرده بود. در طول پرواز , پاتریک دچار آسیب دیدگی سر میشود.و گویا به همین علت او چیزی به خاطر نمیآورد تنها اطلاعاتش از روی بلیط هواپیمایش است.آدرسی در جیبش است که به دنبال آن به مهمان سرای کوچکی میرود و با خانواده ای آشنا میشود. پاتریک در یک مهمانی با راکل آشنا میشود و به نظرش میرسد او همان زنی است که از تابلوی نقاشی فرار کرده است… ماسیمو بیزوتی پس از رمانش به نام ” ماه آبی” در کتاب ” تابلویی که هرگر نقاشی نشد” درباره عشقهایی که از دست میروند و روزی باز میگردند,در موردمقایسه خاطرات با عکسها و تابلوهای نقاشی, در مورد کار وضرورت توجه بیشتر به زندگی مینویسد.
شخصیتهای داستان مدام بین رئالیسم و سورئالیسم در حرکت هستند و این امر موجب آن میشود که خواننده نتواند خود را درون داستان تصور کند و از هماهنگی کامل مخاطب با داستان تا حدی میکاهد. داستان فاقد قدرت لازم برای حفظ یک پارچگی روایت است, اگرچه توصیفات آن بسیار زیبا و دقیق و مملو از احساسات انسانی است. شاید ماسیمو بیزوتی به دنبال مدرنیزه کردن عشقهای قرن نوزدهمیبوده است زیرا که دیالوگها گاهی اوقات فاقد موضوع منطقی میشوند و به نظر میرسد در نشان دادن آشقتگی ذهنی و دلواپسی ناشی از عشق و طغیان عواطف انسانی, مانند «اونوره دو بالزاک» نویسنده شهیر فرانسوی عمل کرده است. دیالوگهای اغلب چنان طولانی هستند که به مونولوگ تبدیل میشوند. و خواننده رشته کلام را گاه از دست میدهد. ” تابلویی که هر گز نقاشی نشد” سرشار از توصیفاتی است که اگر خارج از متن داستان قرار گیرند, چنان جذاب و پرکشش میشوند که میتوانند درخور حال و هوای هر خواننده ای باشند. و اما بخش هنرمندانه ” تابلویی که هرگز نقاشی نشد” نشان دادن فریم, فریم داستان است. درست همانند آنکه در گالری نقاشی ای حضور داریم و از تابلویی به تابلوی دیگر میرویم. بی آنکه هیچ کدام از این تابلوهای زیبا و احساسی ربطی به هم داشته باشند. این گالری در عین وحدت چنان جدا از هم قرار میگیرد که انگار ” هرگز تمام نشده است.” یا تابلویی در گالری هست که ” هرگز نقاشی نشده” است. نویسنده با زیرکی نشان میدهد در نهایت ” پاتریک” با تمام تلاش وسواس گونه اش برای متصل کردن تابلوهایش به هم, سرانجام موفق نشده است. ماسیمو بیزوتی وبلاگ نویس است و شاید دلیل استقبال مخاطب عام از کتابهای او همین هم قدمیبا دنیای مجازی است. این هم گامیاگرچه خاطب خاص را راضی نمیکند, ولی پیام را به سرعت و صحت به جمع کثیری از مخاطبان منتقل میکند. ترجمه دیالوگهای زیبای ” تابلویی که هرگز نقاشی نشد” با مهارت هر چه تمامتر انجام شده است.چنانکه هرکس کتاب را مطالعه کند, میتواند دیالوگی را بیابد و برای آنکه دوستش دارد ارسال کند. ” میگویند که عادتها برای عشق به منزله ته خط هستند, ولی عادتهای ضروری هم هستند که باعث میشوند تا ما بدون خسته شدن همیشه در کنار یک نفر بمانیم, مثلا خندهها از این عادتها به حساب میآیند. ما هیچوقت از دیدن لبخند روی لب کسی که دوستش داریم خسته نمیشویم, این لبخندها همیشه مثل یک موفقیتند… هم برای آن شخص و هم برای چشمهای خودمان…” “تابلویی که هرگز نقاشی نشد” نوشته ماسیمو بیزوتی, برنده جایزه اسکار ابسولوت است که سید مهدی موسوی,با اجازه رسمیاز صاحب اثر برای نشر به زبان فارسی, آن را ترجمه کرده و در نشر خورشید به چاپ رسیده است.
|